اینو واسه خودم یادگاری میذارم واسه بعد ها. بگذریم.
طی 24 ساعت آینده یه ایمیل خیلی مهم احتمالا دریافت کنم که میتونه مسیر زندگیمو تغییر بده. چیزی که سالها واسش تلاش کردم. حتی اگه تا دو ماه پیش اتفاق میفتاد خیلی احساس خوبی بهم میداد.
ولی الان
چرا الان. واقعا نمیدونم وقتش بود یا نه. دل رو بدجور زدم به دریا. هزارتا فکر توی سرم میاد و میره و به دنبالش هزارتا فکر دیگه در تحلیل فکرای قبلی و این لوپ مرتبا تکرار میشه.
واقعا هر انسانی یه داستانه واسه خودش.
واسه این پست موزیک تکراری میذارم و بیشتر واسه حال و احوال خودمه.
"نه حیوانات عزیز ای همراهان. اینطور نیست. بر روی لوح قوانین نوشته نشده بود که تمامی حیوانات برابر هستند و نوشته نشده بود که چهار پا خوب است و دو پا بد است. نوشته شده بود چهارپا خوب است ولی دوپا بهتر است"
با هر سخنرانی و بحث جدید, روز به روز بیشتر حس میکنم توی مزرعه حیوانات زندگی میکنم. قبلا هم گفته بودم احتمالا بعدا باز بگم.
یکی از نقدهایی که قبل از چاپ این کتاب شده بود این بود که احتمال خیلی زیاد این کتاب به مذاق دیکتاتورها شیرین نیاد و اشاره به روسیه (شوروی) شده بود.
در باب تعریف کلمه "مستضعف"
Hozier - Shrike
با Lyric گوش کنید اگه به محتوا اهمیت میدید.
در مورد پرنده ای به اسم "شرایک" و نحوه شکار کردنش هم یه سرچ بزنید قبلش.
آیا به چیزی که هیچ تلاشی برای بدست آوردنش نشده باید افتخار کرد؟
هرچیزی میتونه باشه. نژاد, رنگ پوست, ملیت, قومیت, جنسیت, ویژگی های ظاهری یا هر مقوله ی دیگه
آیا وطن پرستی یک حقیقته با ریشه های تاریخی و هم جهت با مقدس بودن پدیده ی دفاع از سرزمین یا یک سیاسته که توسط حکومت ها به مردم جامعه تحمیل شده برای استفاده از قدرت اونها در مقابل خطرات خارجی؟
خردادماه دو سال پیش بود که دوستم تنها شده بود و یکماهی میشد پیشش بودم.
توی اون ماه به فاصله ی یک هفته هر دو پدر بزرگم فوت شدن هر روز میرفتم شهرستان و میومدم. توی گرمای وحشتناک جنوب میرفتم کارگاه و بعد از ظهرش به سمت شهرستان و شب هم برگشت. فقط میرسیدم بخوابم.
توی یکی از همین شبا تقریبا 4 صبح بود که صدای در حیاط اومد و دوستم چون میترسید بیدارم کرد که برم ببینم کیه.
پرسیدم کیه و صداش آشنا بود و در رو که باز کردم دیدم دو نفر هل دادن اومدن تو حیاطو چاقو گذاشتن زیر گردنم و داد میزنن که چی میخواستی از جون اون دختره که افتادی دنبالش.
من صدای آشنا شنیده بودم و هنوز وضعیت رو جدی نگرفته بودم اما چاقو زیر گردنم بود.
دوستمم دم در هال که مرده بود از ترس و کشوندن وسط حیاط و همون حرفای مفت رو ادامه میدادن.
بعد چند ثانیه دیدم صدای خنده از توی کوچه میاد و یکی از آشناهای دوستم که صداشو شنیده بودم داره اون بیرون میخنده. کلا جهت تفریح این کارو کردن.
هیچوقت خشم اون شبو فراموش نمیکنم. هر اتفاقی میتونست بیفته هر کاری ممکن بود ازم سر بزنه و هر احتمالی وجود داشت. فقط واسه اینکه دوتا بچه ی هفتاد شیش هفتادو هفتی چند ثانیه بخندن.
علاوه بر خطراتی که وجود داشت ممکن بود خانواده دوستم برگشته باشن و بجای من پدر دوستم در رو باز میکرد یا هرکس دیگه ای.
ممکن بود از خودم دفاع کنم و چاقو هرجاییمو ببره.
هر احتمالی بود.
بعد از اینکه پست قبلی رو گذاشتم یکی از آشناها جوری که انگار به موفقیتی دست پیدا کرده باشه دوون دوون خودشو رسوند و بهم گفت که کلیپ پخش شده که گذاشتی ساختگیه و تحت تاثیر جو قرار گرفتی.
خواستم بگم که مهم نیست این کلیپ ساختگی باشه یا نه. از این اتفاقا همه جا برای چند ثانیه خنده میفته متاسفانه آدم بی همه چیز احمق تا دلمون بخواد دورمون هست.
میان فوتبالیست خارجی با کمترین کیفیت ممکن خریداری میکنن و بعد که گندش در میاد پول فسخ قراردادشو به دلار میدن و ردش میکنن میره. این وسط مشخص نیست چند نفر پول میزنن به جیب فقط میدونم ردیابی این اشخاص از ساده ترین کارای دنیاست.
جونیور مهاجم پرسپولیس بعد از یک نیم فصل افتضاح 102 هزار دلار گرفت و ایران رو ترک کرد.
این اتفاق به طور مشابه سالیان ساله داره اتفاق میافته و ادامه داره و فقط یک چشمه از حیف و میل شدن سرمایه های کشوره.
وقتی توی مقیاس فوتبال که روزانه جلوی چشمه این شکلی پول آتیش زده میشه توی مقیاس های بزرگتر و پشت پرده چه خبره.
Why? 'Cause I'm heartless And I'm back to my ways 'cause I'm heartless All this money and this pain got me heartless Low life for life 'cause I'm heartless Said I'm heartless Tryna be a better man, but I'm heartless Never be a weddin' plan for the heartless Low life for life 'cause I'm heartless Said I'm heartless